شهدا و ایثارگران راوند

شهدا و ایثارگران راوند

نگذارید پیشکسوتان شهادت و خون در پیچ و خم زندگی روزمره به فراموشی سپرده شوند. امام خمینی(ره)
شهدا و ایثارگران راوند

شهدا و ایثارگران راوند

نگذارید پیشکسوتان شهادت و خون در پیچ و خم زندگی روزمره به فراموشی سپرده شوند. امام خمینی(ره)

روحانی شهید علی محمد بیگی


روحانی شهید علی محمد بیگی

 { نام : على ‏محمّد

 { نام خانوادگى : بیگى

 { فرزند : غلامرضا

 { تاریخ شهادت : 2/1/1361

 { محلّ شهادت : کرخه (شوش) فتح ‏المبین

 { نوع عضویّت و شغل : بسیجى ـ طلبه

 {محلّ دفن : گلزار شهداى امام‏ زاده محمّد علیه السلام شهر نوش ‏آباد

 

 على ‏محمّد در 23/3/1337 در «نوش‏آباد» شهرستان آران و بیدگل پاى به سراى هستى نهاد و با آمدنش فضاى خانواده مذهبى خویش را عطرآگین کرد. پس از سپرى کردن دوران شیرین کودکى، در حال و هواى کویرى زادگاهش راهى دبستان شد. هنوز مقطع راهنمایى را به پایان نرسانده بود که جذبه دلرباى

ساقى ازل و ابد، مهدى موعود (عج) او را حجره‏نشین مدرسه علمیّه کاشان کرد تا در زلال چشمه‏ سار علوم اهل‏بیت علیهم ‏السلام و محضر فرزانگانى چون حضرات آیات «اعتمادى» و «یثربى» مرجان وجودش را سیراب کند.

 با اوج گرفتن مبارزات الهى مردم، علیه ظلم و تباهى، ایشان نیز آگاهانه و عارفانه نقش بسزایى در شکل‏گیرى تظاهرات و شناساندن ماهیّت پلید دستگاه پهلوى به مردم داشت و در راه مقدّسش چندین بار، از سوى ساواک دستگیر و شکنجه شد. به امام (ره) و راه و هدف او عشق مى‏ورزید و حتّى یک لحظه هم از فعّالیت و تلاش در پیشبرد اهداف معمار بزرگ انقلاب اسلامى فروگذار نمى‏کرد. پس از پیروزى انقلاب اسلامى، این جوان خوش‏رفتار و روشن‏ ضمیر، فعّالیت‏هاى تبلیغى و فرهنگى خود را در سپاه و جهاد سازندگى ادامه داد و به مبارزه با منحرفین و گروهک‏هاى منافقین پرداخت و توطئه‏ هاى آنان را افشا می‏کرد.

با شروع جنگ تحمیلى آن هنگام که قاصدک‏ها خبر از وصال اصحاب خمینى می‏دادند، وى نیز به صف عاشوراییان زمان پیوست و به کربلاى ایران‏زمین شتافت تا در مصاف صدام متجاوز، رزمى نمایان کند.

او در جبهه‏ هاى نبرد به رزمندگان غیور روحیه‏اى مضاعف می‏داد و آن‏ها را به راه و هدف والایشان آگاه مى‏کرد.

 سرانجام آخرین برگ از دفتر زندگى این عاشق دلباخته در تاریخ 2/1/61 خونین رنگ شد و در سرزمین شوش، سرخوش از بوى خوش وصال یار با صفیر گلوله‏اى تا اوج آسمان پاکی‏ها پرواز کرد و به خیل شهیدان پیوست. پیکر گلگونش برفراز دستان مردم سرافراز، تشییع و در گلزار شهداى «نوش‏آباد» مأوا گزید تا زیارتگاه عاشقان کوى شهادت باشد.

روحش شاد و راهش مستدام و پررهرو باد !

 

«فرازى از وصیّت‏نامه شهید على ‏محمّد بیگى »

 «اوصى و انّى اشهد انّ لا اله الاّ اللّه و انّ محمّدا ـ صلّى اللّه علیه و آله ـ عبده و رسوله و انّ الجنّة حقّ و النّار حقّ و انّ السّاعة لا ریب فیها و انّ اللّه یبعث من فى القبور».

وصیّت مى‏کنم و شهادت مى‏دهم به یگانگى خدا ـ آفریدگار جهان و ما فیها ـ و شهادت مى‏دهم که محمّد ـ صلّى اللّه علیه و آله ـ خاتم پیامبران، بنده و برانگیخته الهى است. بهشت و دوزخ بر حق است. روز رستاخیز و رسیدگى به اَعمال بندگان خدا خواهد رسید و وعده الهى حقیقى است و خداوند در آن روز هر فردى را از آرامگاهش برمى‏انگیزاند.

 خداوند در دل هر کس امیدى و آرزویى قرار داده، بدین معنا که هر کس در زندگى امیدى دارد و در انتظار چیزى است که به آن دست پیدا کند و به آن نائل آید و در دل مؤمنان، شهادت و آرزوى رسیدن به آن را قرار داده که هر مؤمن همیشه جویاى آن است و آن را فوز عظیم مى‏داند ؛ چراکه با شهادتش به هدف همیشگى یعنى به مقام تقرّب به خدا نائل آمده، موجبات افتخار اسلام، مملکت اسلامى و غرور همرزمان و خانواده خویش را فراهم نموده و مشت محکم و کوبنده‏اى به دهان یاوه‏گوى دشمن مى‏زند که چه زیباست واژه شهادت و چه غرورآفرین است لحظه شهادت. من که تنها آرزویم شهادت در راه اسلام، قرآن و رهبر عزیز است، نمى‏دانم که آیا به آن سعادت مى‏رسم یا نه ؟

 قبل از هرچیز وصیتم این است که: از پیشگاه مقدّس ولى‏عصر امام زمان ـ عجّل اللّه تعالى ـ و نایب برحقّش رهبر کبیر انقلاب اسلامى به لحاظ آن که نتوانستم طلبه‏اى مفید باشم و رضایت مولایم امام عصر ـ عجّل اللّه تعالى ـ و رهبر عزیزم را جلب نمایم، عذر خواسته و امید عفو دارم. حضرات آیات عظام جناب آقایان اعتمادى و یثربى (دامّت برکاتهم) ! از آن‏جا که نتوانستم شاگرد مرتّب و درس‏خوان به طریق دلخواه شما باشم و از آن‏جا که در درس‏ها مزاحم اوقات شریف شما و دیگر برادران عزیز روحانى بودم، عذر

خواسته و امید بخشش دارم. پدر، مادر، برادران و خواهران عزیزم ! اوّلاً عذر مى‏خواهم که نتوانستم فرزندى لایق براى شما و براى حفظ شرف و حیثیّت شما باشم ؛ ثانیا از شما مى‏خواهم بیش از پیش براى حفظ استقلال مملکت و جمهورى اسلامى، در مطالعات عمیق و دقیق شوید، از خرده‏گیرى‏ها در بعضى موارد و کتب بپرهیزید تا بتوانید با منطق، دشمنان و ناراضیان را سر جایشان بنشانید و سرکوبشان کنید. راضى نیستم که خداى نخواسته به‏خاطر بعضى کمبودها که شاید بر اثر انقلاب اسلامى ما برایتان پیش آید، دست از رهبر عزیزمان بردارید. مادر ! اگر خواستى گریه کنى به یاد بیاور صحنه جانسوز کربلا و آن مادر یعنى حضرت امّ لیلا ـ سلام اللّه علیها ـ را و آن‏گاه که او پیکر به خون آغشته جوانش را مى‏بیند و شاید هم صداى ناله‏اش را مى‏شنود ولى مادرم ! تو نه جنازه خون‏آلود خواهى دید و نه صداى ناله خواهى شنید، پس گریه برایم نشاید چراکه من از على ‏اکبر علیه السلام و تو از مادرش هیچ‏کدام عزیزتر نیستیم.

 و امّا تو اى پدرم، اى که به داشتن فرزند نالایق خود افتخار مى‏کردى ! به ایمانت و به خلوصت ایمان دارم. از تو مى‏خواهم که به‏جاى گریه و بى‏صبرى، برایم سوره‏اى از قرآن بخوانى تا هم آرام‏بخش روحت باشد و هم مرا خوشحال کرده باشى و شما اى برادران و خواهران عزیزم ! فراموشم نکنید که مرا بعد از مرگ به شما نیازى مبرم است. و امّا تو اى همسرم ! اى دختر پاک زهراى اطهر و اى فداکار مهربان ! از تو تقاضا دارم با صبر و بردبارى چنان بر سینه دشمن مأیوس و وامانده بکوبى که از تو بیزار گردند تا نکند سخنان تحریک‏آمیزشان در روح انقلابى‏ات تأثیر بگذارد و فرزندم را ـ که تنها یادگار من است ـ چنان تربیت کن که به احکام و علوم و آداب اسلامى عشق بورزد و در آینده، فردى مفید براى اسلام و مملکت جمهورى اسلامى و پشتیبان ولایت فقیه باشد.

 اى مردم مسلمان، مبارز، متعهّد و شهیدپرور، اى عزیزان ! بدانید که ما هنوز مراحل سختى در پیش داریم. باید آماده گرفتارى‏ها، کشته‏شدن‏ها و گرسنگى‏ها باشیم و شکست ما وقتى است که بین ما تفرقه بیفتد. در این مواقع خطیر مملکتى همه مسئولیم. کسى که هیچ احساس مسئولیّتى از خود نشان نمى‏دهد، باید بداند که عذاب دردناک الهى در انتظار اوست. در خاتمه از کلّیه کسانى که با آن‏ها آشنایى داشتم یا به هر نحوى مرا مى‏شناسند، تقاضا دارم مرا ببخشند و خداى نخواسته برخوردهاى سوء مرا به ‏یاد نیاورند و گذشته را فراموش نمایند.

على ‏محمّد بیگى

شهید حسین ژنود

شهید حسین ژنود

تاریخ تولد: 1338/6/1

میزان تحصیلات: دیپلم

تاریخ شهادت: 1360/12/29

محل شهادت: محور دزفول- شوش/ عملیات فتح المبین

محل دفن: گلزار شهدای راوند

بسم الله الرحمن الرحیم

((وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ)) (آلعمران: 169)

هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شده‏اند، مرده مپندار، بلکه زنده‏اند که نزد پروردگارشان روزى داده مى‏شوند.

مختصری از زندگینامه شهید حسین ژنود

او یکی از هزاران آزاده آگاه و مومن بود که به این معامله الهی تن در داد و در کربلای شوش مشتاقانه بر علیه کفر به پا خاست و در جهاد فی سبیل الله شرکت کرد و عاقبت به لقاء الله که آرزویش بود پیوست.

شهید حسین ژنود در سال 1338 در راوند یکی از روستاهای کاشان از یک خانواده کارگر و مومن به دنیا آمد. رفتار و کردار و اخلاق پسندیده وی در بین دوستان و جوانان اهل محله نمونه و قابل تقدیر بود. او در مسجد محل به نمازجماعت و مجالس مذهبی علاقه به خصوصی داشت. حسین در اوان جوانی مادر خود را از دست داد و با پنج خواهر کوچک و پدر زندگی میکرد و معاش روزانهشان فقط از دسترنج کشاورزی پدر فراهم میشد ولی با وجود فقر مالی حسین به تحصیل پرداخت؛ دوره ابتدایی را در راوند و دوره متوسطه را در کاشان گذراند و در اوقات فراغت خود نیز در کار کشاورزی با پدر همکاری میکرد.

شهید حسین ژنود در ابتدای اوجگیری انقلاب اسلامی در تمام صحنههای تظاهرات شرکت میکرد. و در تاریخ 12/6/1360 ازدواج نمود و در تاریخ 15/9/1360 جهت خدمت مقدس سربازی از کاشان اعزام به تهران و پس از سه ماه آموزشی در تهران به لشگر 77 خراسان پیوست و در تاریخ 20/12/1360 در منطقه شوش و سرانجام در درگیری مورخه 29/12/1360 طی حمله ناموفق عراق، به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

روحش شاد و یادش گرامی باد.

گوشهای از وصیتنامه شهید حسین ژنود

پدرجان اگر من لایق شهادت بودم و به جمع شهدا پیوستم در درجه اول مرا حلال کن، در درجه دوم من خیلی شما را اذیت کردم تو را به خدا از دست من راضی باش که من دچار عذاب الهی نشوم. بعد همسرم شما را به خدا زیاد ناراحت نباش و صبر داشته باش و مرا حلال کن. ضمنا این توصیه را به مردم شهیدپرور ایران میکنم که تا آخرین لحظه عمر خود وفادار به امام عزیز باشند و دست از او بر ندارند و اقوام و آشنایان مرا حلال کنید.

والسلام

شهید حسین ژنود

1360/12/26

شهید علی حاجی ابراهیمی

وصیتنامه شهید بزرگوار علی حاجی ابراهیمی

به نام خداوند در هم کوبنده ظلم و ستم و به نام حضرت مهدی بر چیننده بساط ظلم و پهن کننده بساط عدل و داد، و به نام نائب بر حقش خمینی عزیز و با سلام و درود بر تمام رزمندگان که با از جان گذشتگی از حریم اسلام و قانون خدا دفاع می کنند. 

چون بر هر فرد مسلمان واجب است که هر گاه به سفر می رود چند جمله ای به عنوان وصیت بنویسد، من هم چند کلمه ای به عنوان یاد آوری می نویسم: 

اولاً مرگ بر حق است و هر انسانی هر چه زود یا دیر، دار فانی را وداع می کند، لاکن عمر به مثل آفتاب است ؛ در زمستان زود و در تابستان دیر غروب می کند، در هر حال عمر هر چه زود یا دیر ، بالاخره به پایان می رسد و خداوند از آنچه که مقرر فرموده ، هیچ،  نه اضافه می کند و نه کم، بلکه به همان حال خود باقی است. 

من نمی خواهم وصیت کنم که در مرگ من گریه نکنید، بلکه این را می خواهم بگویم که مبادا روزی از خود بی خود شوید و به غیر خدا توسل جوئید. 

بلکه می خواهم گریه را تنها به خاطر خدا بکنید، زیرا گریه هم دل را تسلی می دهد و هم آرامش قلب است. 

حضرت سجاد هم در سوگ پدر بزرگوارش و برادر ارجمندش گریست، یعقوب هم در فراق یوسف گریه کرد، گریه کردن ننگ و عار نیست و   مبادا روزی قدرت قلبی خود را از دست بدهید. 

من در دوران زندگی، گناه بسیار کرده ام و حق فرزندی آنچنان که بود بجا نیاوردم، امیدوارم ای پدر بزرگوار و ای مادر عزیز من را حلال کنید. 

و اما آنچه که مهم است، آمدن دلخواه ما به اینجاست که ما برای یاری دین آمده ایم و آنچه در اینجا مشهود است، جنایت کفار بعثی است، که هر چه توانسته اند انجام داد ه اند و آنچه که انجام نداده اند ، از دستشان بر نیامده و نتوانسته اند. من فکر می کنم تاتار و مغول و چنگیز و هیچ یک از سلاطین جهان به این حد جنایت نکرده اند، در اینجا حتی از دختر بچه سه ساله نگذشته و در مقابل خانواده اش ، او را سر بریده و تجاوز کرده اند، حتی طفل شش ماهه را سر بریده اند، دیگر چه انتظاری دارید! چرا نشسته اید و ایمان به خدا نمی آورید؟ 

امیدوارم آنهائی که تاکنون به خود نیامده اند ، احساس مسئولیت کنند و با ایمان به خدا و اتکاء به الله و یاری امام زمان ، سلاح برگیرند و به جنگ کفار در آیند ، که امروز روز یاری خدا است. 

ای خواهر و ای برادر! ای مادر و ای پدر! اگر جنازه من به دست شما رسید صبور باشید و خیلی ساده و بی آلایش تشییع کنید و مراسم دفن و ختم را هم ساده و بی ریا  برگزار کنید. همیشه از خدا بخواهید که ما را در صف شهدای کربلای حسین قرار دهد و امیدوارم که این قدم ناچیز ما راهی باشد برای همه دوستان اسلام و همه یاران حسین و اگر راه کربلا باز شد و شما رفتید در حق آمرزش ما هم دعا کنید. 

و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

علی حاجی ابراهیمی طاهری 



بنیاد شهید انقلاب اسلامی کاشان 

    دفتر تحقیق و پژوهش 

شهید محمد قطبی


بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه: 

((وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ)) (آل‌عمران: 169)

«گمان نکنید کسانی که در راه خدا کشته شده اند مرده اند، بلکه زنده اند و در نزد خدای روزی می خورند.»


آری !

        پدر و مادرم !

                         خواهر و برادرم !

                                               شهید، مقامی والا دارد.

 امیدوارم که همگی مرا حلال خواهید کرد .

فقط بدانید که من در جایی هستم که بوی خون می آید و در اینجاست که بعثیون عراقی، زنها را زنده به گور کردند و به پیرمرد و پیرزن، جوان و دختر وحتی طفل شیر خوار هم رحم ننموده اند.

 آیا باید در چنین جایی ما بی تفاوت بمانیم؟!

 هرگز چنین نخواهد بود.

 من چنان بر آنها (عراقیها) حمله خواهم برد و جانم را در راه خدا فدا خواهم کرد؛ چون خدا گفته هر کس عاشق من شود عاشقش می شوم و او را شهید میکنم و خون بهایش را خود قرار میدهم.

 آری! 

من به جنگ صدام کافر رفته ام، هیچ غمی به خود راه ندهید و در سوگ من گریه و زاری ننمائید. ان شاءالله                                    

        سلام بر امام زمان؛ درود بر خمینی؛ سلام بر رزمندگان اسلام


بنیاد شهید انقلاب اسلامی کاشان

دفتر تحقیق و پژوهش

 

قسمت دوم وصیت‌نامه

این قسمت از وصیت‌نامه من متعلق به برادرم حسین است؛ او باید این را بخواند و هیچ کسی دیگر حق خواندنش را ندارد.

****

برادرم! تو از طرف من موظفی روی پدر و مادر و برادران و خواهرانم را ببوسی و از آنها حلالیت بطلبی.

خدایا تمام عمر مرا بگیر و یک لحظه به عمر امام امت خمینی اضافه گردان.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

محمد قطبی راوندی


شهید جواد طحانی


یادی از شهید بزرگوار جواد طحانی

« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ »

 ((وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ)) (سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۶۹) ترجمه: «مپندارید کسانیکه در راه خدا کشته میشوند مردهاند بلکه آنان زندهاند و در نزد پروردگار روزی میخورند».

میخواهیم کمی در مورد برادر شهید جواد طحانی برای شما تعریف کنیم؛ جواد چهرهای فعال و خدمتگزار برای اسلام بود. او از کودکی به درس خواندن علاقه بسیار داشت و خیلی باهوش و با استعداد بود. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در مدارس راوند گذراند و برای ادامه تحصیل به کاشان رفت. جواد هیچگاه در درسهایش ضعیف نبود و حتی در دوران تحصیل خود تجدید و یا مردود نشد و بعد از گرفتن دیپلم به دانشگاه شیراز رفت و در رشته زیستشناسی ادامه تحصیل داد تا اینکه انقلاب اسلامی پیش آمد و منجر به تعطیلی دانشگاهها شد. وقتی از دانشگاه بازگشت عضو انجمن اسلامی راوند شد و در آنجا فعالیت میکرد.

جواد اخلاق بسیار خوبی داشت و همیشه با روی خندان با ما برخورد میکرد. کم حرف اما اهل عمل بود و در کارهای انقلابی پیشقدم بود و در جلسات مذهبی شرکت میکرد تا اینکه به سربازی رفت ولی چون آنروز ارتش با مردم اتحاد نداشت؛ لذا تعلیمات جنگی را به سربازان یاد نمیدادند و جواد از آنجا خوشش نمیآمد و میگفت: کاری به ما یاد نمیدهند.

بعد از انقلاب در بسیج ثبت نام کرد و تعلیمات جنگی را آموخت و در وقتی که امام امت اعلام کرد تا داوطلبان به جبهه بروند؛ لذا او در روز اول محرم به جبهه رفت تا با صدامیان بجنگد. او در نامهای که از جبهه برایمان نوشته است میگوید: ما امیدواریم در این ماه (محرم) که ماه پیروزی خون بر شمشیر است رزمندگان اسلام تحت رهبری امام امت - این کوه استوار- چنان درسی به دشمنان و صدامیان بدهند که دیگر هیچ قدرت شیطانی حتی خیال تجاوز به سرشان نزند و همانطور که اماممان گفتند تا آخر در مقابل آمریکا ایستادهایم. ما باید از اماممان درس بگیریم و این ماه با عظمت را هر چه باشکوهتر برگزار کنیم. اینجا هر روزش عاشورا و هر جایش کربلاست!

جواد طحانی در جبهه سرپل ذهاب به شهادت رسید و در روز تاسوعا به خاک سپرده شد. او سقای جبهه بود و برای سربازان آب میبرد. و اینک ما ماندهایم با رسالت و مسئولیتی بزرگ بر دوش.. از خدا میخواهیم که ما را موفق به انجام رسالت بزرگمان که حفاظت و پاسداری از انقلاب اسلامی و ارزشهای اصیل اسلامی و اجرای قرآن و دستورات ائمه اطهار میباشد موفق بدارد و ما بتوانیم به خوبی پیام شهیدانمان را بشناسانیم و آنرا به دیگران رسانده و سرانجام ما هم جان نا قابلمان را در راه خدا، قرآن و اسلام بزرگ فدا کنیم.

اللهم ارزقنی الشهادة

خدایا شهادت را روزی ما گردان

والسلام علیکم و رحمه الله

خانواده شهید جواد طحانی

 

--------------

ویژهنامه یادواره شهدای مهندس کاشان/ مهرماه 93

شهید جواد طحانی راوندی متولد 1339 کاشان، رشته مهندسی زمینشناسی دانشگاه شیراز، شهادت 1360 سرپل ذهاب.

شهید جواد طحانی باهوش و با استعداد بود و از همان کودکی علاقه به تحصیل داشت. او با معدل بالا وارد دانشگاه شد. خوشرو و خوشخنده بود و احترام ویژهای به پدر و مادر میگذاشت و همگان را به این کار متذکر میشد. با حضور قلب و با آرامش خاطر رو به درگاه حق میایستاد و اهل دعا و مناجات و نشستنهای طولانی بر سجاده نماز بود و به واسطه این امر هر روز نور ایمان در چهرهاش متجلی میشد. همیشه سفارش محرومین و مستضعفین را میکرد و آخرین وصیت او به جوانان نماز اول وقت، حجاب و درس خواندن بود.

هفت روز بیشتر نبود که به جبهه آمده بود و در اقتدا به حضرت ابوالفضل العباس(ع) آب آور رزمندگان اسلام و سقای جبههها بود تا به شهادت رسید. شوق او به شهادت مجال نوشتن وصیت نامه را به او نداد. از دست نوشتههای شهید این است: همانطور که اماممان فرمودند: ما تا آخر در مقابل آمریکا ایستادهایم.

 

 

 

 

متن کامل نامه شهید بزرگوار جواد طحانی

خدمت پدر و مادر و برادر و خواهرانم سلام عرض میکنم. امیدوارم که حال همه شما خوب باشد و در ظل توجهات ولی عصر(عج) بسر برید اگر از احوالات اینجانب خواسته باشید؛ بحمدلله سلامتی برقرار است.

باری! ما پنج شنبه ظهر از قم حرکت کردیم و شب به کرمانشاه رسیدیم و در محل بسیج خوابیدیم و صبح جمعه روانه جبهه سرپل ذهاب شدیم و حالا که این نامه را مینویسم عصر جمعه است و قرار است فردا به همراه مهدی و کریم رحمتی به جبهه بهشتی اعزام شویم، امیدوارم این ماه (محرم) که ماه پیروزی خون بر شمشیر است رزمندگان اسلام تحت رهبری امام امت - این کوه استوار- چنان درسی به دشمنان و صدامیان بدهند که دیگر هیچ قدرت شیطانی حتی خیال تجاوز به سرشان نزند و همانطور که اماممان گفتند تا آخر در مقابل آمریکا ایستادهایم. ما باید از اماممان درس بگیریم و این ماه با عظمت را هر چه پر شکوهتر برگزار کنیم. اینجا هر روزش عاشورا و هر جایش کربلاست! و همانطور که اماممان فقط در سوگ یاران سیدالشهداء گریست و نه در سوگ یاران عزیزش همانند بهشتی و رجایی و باهنر و ما هم در جلسات سوگواری سید شهیدان شرکت کرده و یاد او را گرامی بداریم.

امروز جسد سه تن از برادران را که دو ماه قبل در جبهه شهید شده بودند و فقط استخوانهای سر و دست و پایشان مانده بود برای شهرستان فرستادند. هنگامی که انسان نگاهش به جسدهای پاره پاره شده می‌افتد، آتش انتقام در وجود آدم زبانه می‌کشد که چرا دشمن باید جوانان این مملکت را به جرم گفتن شعار "الله اکبر" به خاک و خون بکشد.

خوب! خانواده عزیزم! دیگر عرضی ندارم سلامتی همگی و امیدوارم که در کارهایتان موفق باشید و سلامتی شما را از خداوند منان خواستارم.

شهید جواد طحانی. تاریخ شهادت: 14/8/1360 مطابق با هشتم محرم الحرام. محل شهادت: غرب کشور، سرپل ذهاب