شهدا و ایثارگران راوند

شهدا و ایثارگران راوند

نگذارید پیشکسوتان شهادت و خون در پیچ و خم زندگی روزمره به فراموشی سپرده شوند. امام خمینی(ره)
شهدا و ایثارگران راوند

شهدا و ایثارگران راوند

نگذارید پیشکسوتان شهادت و خون در پیچ و خم زندگی روزمره به فراموشی سپرده شوند. امام خمینی(ره)

شهید محسن ثابتی


شهید بزرگوار محسن ثابتی

نام پدر: امراله

نوع عضویت: بسیجی

تاریخ تولد: 1344/01/01

تاریخ شهادت: 1362/08/09

محل شهادت: دیواندره

محل خاکسپاری: گلزار شهدای امام زاده محمّد (ع) نوش آباد

محسن در اوّل فروردین ماه 1344 در شهر نوش آباد متولّد شد.

دوران کودکی خود را در کنار درس، به فعّالیّت و کمک به پدر و مادر می گذراند تا خانواده هفت نفره خود را یاری کند او که جوانی خوش سیما و بسیار نظیف بود در جمع فامیل و دوستان بسیار دلنشین بود.

 در دوران جنگ تحمیلی صدام علیه ایران و اشغال شهرها و سرزمین هایی از ایران اسلامی، او نوجوانی کم سن و سال بود ولی علاقه او برای پیوستن به صفوف رزمندگان مدافع کشور باعث شد تا سرانجام در اواسط سال 1362 بعد از گذراندن آموزش نظامی، راهی میادین نبرد در غرب کشور شود که در نهایت در تاریخ 8/8/1362 در تپّه های غزل بالا حسین آباد کردستان، در درگیری با مزدوران و جیره خواران استکبار و صدام به شهادت رسید

روحش شاد و راهش پررهرو باد

*****************

فرازی از وصیّت نامه شهید محسن ثابتی:

- پروردگارا ! گناهان مرا ببخش که سخت اندر گناهم و بیامرزم که سخت محتاج آمرزیدنم امیدم به رحمت و بخشش توست.

- درود و سلام بر پدر و مادر عزیزم ! سلام گرم مرا از جبهه بپذیرید.

- مادرجان ! ای که به فرمان خدا و برای اطاعت از او مرا تا به این سن پروراندی و این امانت را سالم به صاحبش برگرداندی افتخار کن که فرزندت در راه خدا به این مقام بزرگ رسید افتخار می کنم که همچون تو مادری شجاع و دلیر با زحمات زیاد در دامن خود پروراندی و در راه خدا به این مقام والا نائل گرداندی مبادا در فقدان و شهادت من طوری گریه کنی که دشمنان شاد شوند. برادران و خواهرانم را همچون امام سجاد (ع) و زینب (س) تربیت کن.

- پدر عزیزم ! مرا ببخش حلالم کن صبر و استقامت داشته باش مدافع اسلام و ولایت فقیه باش.

- برادرانم ! پوینده راه خدا باشید.

- خواهرانم ! در امر به معروف و نهی از منکر کوشا باشید و با حجاب و عفیف باشید و پیرو فرامین مقدّس اسلام باشید.

- دوستان و ملّت عزیز ! تمام کارهایتان را برای خدا انجام دهید و در راه غیر خدا قدمی بر ندارید پشتیبان ولایت فقیه باشید و راه شهدای عزیز را ادامه دهید.

ای دوستان و ای برادران دینیام از شما حلالیت میطلبم و امیدوارم که قدمی به غیر از رضای خدا بر ندارید و تمام کارهایتان را در رابطه با خدا انجام دهید و پشتیبان ولایت فقیه باشید. برادری و برابری را بیشتر به همدیگر داشته باشید. امیدوارم که مبارزهتان برای حفظ مقررات اسلام باشد و تا ظهور حضرت مهدی (عج) ادامه یابد و این را بدانید که ظهور حضرت مهدی (عج) خیلی نزدیک است و خود را برای ظهور آن حضرت آماده سازید. رزمندگان اسلام را در پیروزیشان دعا کنید و راه خونین شهدای عزیز را همچون ما عاشقان شهادت تا آخرین قطره خون خود و تا رسیدن به کربلای حسینی و آزادسازی قدس عزیز ادامه دهید.

شهید علی خاکی راوندی


شهید بزرگوار علی خاکی راوندی

نام پدر: محمد

تاریخ‌تولد: 1341/07/01

ش.ش: 59

محل‌صدورشناسنامه: راوند

تاریخ شهادت: 1362/05/07

منطقه شهادت: چزابه

استان: اصفهان

شهرستان: کاشان - راوند

 

وصیتنامه شهید علی خاکی راوندی

بسم رب الشهداء والصدیقین

انا لله و انا الیه راجعون. ما از سوى خدا آمده ایم و به سوى خدا بازمیگردیم و از رعب و وحشت هراسى ندایم.

«من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبنی و من احبنی عشقنی و من عشقنی عشقه و من عشقه قتله و من قتله فعلی دیته و من علی دیته فانا دیته» (حدیث قدسی)

«هر کس مرا طلب کند، خواهد یافت و هر که مرا بیابد، خواهد شناخت و هر که مرا بشناسد، عاشقم خواهد شد و هر که عاشقم شود، عاشقش خواهم شد و هر کس را که عاشقم گردد، او را خواهم کشت و هر کس را که بکشم، دیهاش به گردن من است و هر کس که دیهاش بر گردن من باشد، من خودم دیه او هستم.»

درود به روان پاک امام امت رهبر مستضعفین جهان، رهبر دردمندان و مصیبت زدگان، رهبر زحمتکشان و رنج دیدگان و مظلومین جهان چرا که این طبقه دل به او بستند و امیدوارند که رهبرى او به رهبرى و قیام حضرت امام زمان مهدى‌موعود (عج) متصل گردد(انشاءالله)

بارالها از تو خواهانم با کمک این ملت غیور و مسلمان انقلاب اسلامیمان به رهبرى نایب امام زمان پرچمش فراتر از مرزها رود و ندای اسلام و اسلام محمدى سراسر منطقه را فرا گیرد و نمونه‌اى از حکومت على دراین منطقه استقرار یابد.

بارالها خدایا مستضعفین جهان را بر مستکبرین پیروز فرما تا مستضعفین خود سرنوشتشان را به دست گیرند. حضرت باری تعالى وضعیت ما را تغییر نمی دهد مگر آنکه خود تصمیم بگیریم و اراده کنیم با عزمى راسخ و استوار راه على و صراط مستقیم را انتخاب نمایم

خدایا ما را در برقرارى و پابرجا شدن داد على کمک کن. افسوس که من بیشتر از یک جان در کالبدم وجود ندارد که بتوانم با ایثار و از خودگذشتى اسلام عزیز را یارى نمایم.

خدایا مرا ببخش اگر خداى ناکرده حرفى را بر علیه اسلام قدمى را بر علیه اسلام برداشته چرا که از جهل و کوته بینى من بوده است.

خدایا پروردگارا من به خود میبالم که سرباز اسلام هستم سرباز امام زمان و در ارتش حکومت اسلامى خدمتگزارم

بارالها مرگ و شهادت مرا در راه خودت قرار بده.

بارالها مرا براى کمک به اهتزاز درآوردن پرچم مهدى، پرچم مستضعفین جهان یارى فرما.

خدایا شهادت مرا جزء شهداى صدر اسلام ثبت بنما. جزء شهداى زمان حضرت ختمى مرتبت که اکمل موجودات افضل انسانها اشرف مخلوقات است قرار بده.

افسوس که یک جان بیشتر نداشتم که در راه نایب امام زمان که راه اسلام که راه برپا شدن حق و عدالت است هدیه نمایم.

خدایا تشکر میکنم که تو این نعمت را به من دادى که بتوانم در برابر تو در راه اهداف حکومت اسلامى لذتها و محبتهاى دنیوى را فراموش کنم و فقط راه ترا در نظر داشته ام. خدایا تنها آرزویم در زندگى این بود که شهادت در راه خودت به من عطا کردى و من چطور بتوانم از عهده‌ى شکر تو برآیم.

وصیتم به تو پدر و مادر عزیزم: میدانم که محبت من در دل تو بسیار است و رنج و اندوه از دست رفتن من برایت سنگین است ولى در راه الله و در راه به ثمررسیدن حکومت اسلامى بس ناچیزاست و از درگاه خداوند شما باید تشکر کنید که این نعمت را بر شما ارزانى داشته و شما را از این ثواب برخوردار گردانیده است.

پدر عزیزم تو را به حضرت باریتعالى سوگند میدهم که مرا فراموش کنید و مبادا خداى ناکرده گریه کنید و اجر و منزلت خود را در برابر حضرت پروردگار از میان ببرید، پدر و مادر عزیزم از شما تشکر مى‌کنم که همواره از کوچکى براى اینکه انسان شوم مرا ترغیب و تشویق نمودید من از شما تشکر میکنم که در راه به انجام رسیدن مواهب و بخششهاى حضرت پروردگار مرا یارى دادید.

مادر عزیزم همچنین پدر دلبندم که من میدانم غم از دست دادن فرزند براى مادر بسیار مشکل و دشوار است اگر چه بگویم مادر مرا فراموش کن ولی میدانم که این امر برای مادر امکانپذیر نمیباشد اما مادر عزیز عمر دنیا کوتاه است بالاخره آدمى یک روز آمده و یک روز هم باید برود خوب چه بهتر که مرگ و شهادت انسان در راه الله باشد.

مادر عزیزم از زحماتیکه در مدت بیست و اندى از عمر من کشیدى تشکر میکنم و از خداى باریتعالى خواهانم اجر و منزلت در بهشت خداوند به شما عنایت بفرماید.

پدر و مادر عزیز و مهربانم و ای برادران و خواهرانم که موجب ناراحتی شما گردیده بودم، إن شاء الله که به یاری حق مرا مورد عفو خودتان قرار دهید و ای برادرانم امیدوارم که خوی و رفتار و کردار حسینیوار بودن را الگو و سرمشق خودتان قرار دهید. خواهران مهربانم ان شاء الله در پناه اسلام راه زینبی بودن را در پیش خود بگیرید و همیشه حق و حقانیت را رعایت کرده و زیر پا مگذارید و در زندگی بردبار و صبور بوده و نسبت به همسایگان و اشنایان الفت و مهربانی داشته باشید.

والسلام

علی خاکی راوندی 4/2/1361

شهید حاج محمد فرازنده

نام و نام خانوادگی: محمد فرازنده

نام پدر: حسن

تاریخ و محل تولد: 5/1/1345 راوند کاشان

میزان تحصیلات و نوع شغل: دوم راهنمایی پاسدار

وضعیت تاهل: مجرد

تاریخ و محل شهادت: 11/12/1362 طلائیه/ عملیات خیبر

محل دفن: گلزار شهدای راوند

 

ادامه مطلب ...

شهید محمد رضا حیدری خراسانی


شهید محمد رضا حیدری خراسانی

نام پدر : علی

تاریخ تولد : 1342

تاریخ شهادت : تاریخ شهادت : 24/1/1362

محل شهادت : فکه

مسئولیت : رزمی تبلیغی

یگان خدمتی : لشگر 27 محمد رسول الله

نوع عضویت : بسیجی

-------------------

بسم الله الرحمن الرحیم

زندگینامه برادر رزمنده شهید محمد رضا حیدری

شهید شیخ محمدرضا حیدری در سال 1342 در یک خانواده روحانی در شهر خون و قیام قم چشم به جهان گشود و از همان اوان کودکی با مسائل مذهبی آشنا شد. وی پس از به پایان رساندن دوره ابتدائی وارد مدرسه راهنمائی شد در این هنگام با تشکیل کتابخانه و جلسات تدریس قرآن فعالیتهای خود را آغاز کرد در همان اوان نیز مبارزه با استبداد ستم شاهی را آغاز نمود آنگاه بعد از دوره راهنمائی وارد دبیرستان امام خمینی کاشان شد.

در این هنگام با تدریس کتابهای استاد شهید مطهری و برگزار کردن مراسم راهپیمائی و نسب اعلامیه ها و پخش رساله و نوارهای امام فعالیتهایش اوج بیشتری گرفت در ایام تعطیلات با کمال میل به کار و کوشش وارد کارخانه راوند شد در آنجا نیز دست از مبارزه برنداشت و بعنوان یک مبلغ واقعی در میان کارگران فعالیت میکرد بعد از به پایان رساندن دوره دبیرستان و با اخذ دیپلم علوم تجربی علاقه داشت بعد از اتمام وارد حوزه شد ولی از آنجا که در آن موقع جو دانشگاه را نامساعد دید و دانشگاهها هنوز فعال نشده بود در همان مدت وارد حوزه علمیه، مرحوم آیت الله یثربی شد.

ناگفته نماند قبل از اینکه وارد حوزه علمیه شود با توجه به بیانات امام مبنی بر اینکه جبهه ها خالی نگذارید روانه منطقه محروم کردستان شد در آنجا بمدت 3 ماه مشغول فعالیت و جنگ رودرو و مستقیم با حزب کثیف کومله و دمکرات بود و در سپاه پیرانشهر فعالیتهای زیادی داشت تا آنجائیکه با اصرار از ایشان خواستند مسئولیت روابط عمومی آن سپاه را بپذیرد.

در حوزه بیش از هر چیز روی علم و عمل کار میکرد و کمتر سخن میگفت و رشدش زیاد بود و به سرعت مدارج علمی را طی می کرد. او اکثر روزها را روزه میگرفت تا آنجا که ابوی عالیقدرمان در وصفش چه زیبا می سراید :

 بسی روزها روزه بود آن جوان بخود سازی خویش همت گماشت

آری در حیات زنده اش سراسر شور بود و عشق بود و صداقت و ایمان با دهانش که فریادگر تمامی دهانهای فرو بسته مظلومان بود رنج مظلومان را فریاد بر می آورد و چشمانش که تجلیگاه دیده های منتظر بود بر حاکمیت ظلمت شورید و با لحظه های پر بار زندگیش که یادواره هستی ابوذرهای مکتبش بود با آن روح بزرگش بر هابیلیان شورید و یورش برده و هر ضربه ای را غنیمتی دانست

حضوری فعال در همه عرصه های انقلاب داشت. یکروز در راهپیمائی که رهبری آن را به عهده دارد و یک روز در دبیرستان امام دانش آموزان را دور خود جمع کرده و نوار امام را گذاشته، روزی هم در کنار کارگران اعلامیه بر دیوارها نصب میکند و هر جا بودی حضور پر شورش را احساس می شد.

بعد از انقلاب روزهائی که تاراجگران و منافقان بر پاره پاره های شهیدانمان هجوم آورده بودند تا به یغما برند و در این طریق به خواسته های ضد مردمی خویش دست یابند او بود که صبگاهان را تا شام به هر جا میرفت، سازمان می داد می گفت، می نوشت، کار میکرد روزی در جنوب کشور روزی در غرب میهن حضور داشتند.

روز چون شیر بیشه می رزمید و شامگاهان با خالق خویش به خلوت می نشست تا از او یاری جوید و از بارگاه پر جلالش نیرو گیرد در گرما گرم روزهای رمضان می دیدم که برای تدریس قرآن شخصیت عظیمش سوار بر چرخی است و از این محله به آن محله میرود همیشه خندان بود و لحظه ای خستگی در وجودش یافت نمی شد.

آخرین بار که او را دیدم تبسم معمول بر لبانش عمیق تر از همیشه بود چهره اش شادابی بیشتری را زمزمه میکرد قدمهایش را استوار تر بر میداشت ( در ماهشهر بودیم برای دیدار از جبهه او نیز به ماهشهر آمد) عصر میخواست برگردد گفتم محمدرضا هفته آینده درسها شروع خواهد شد لبخندی زد و گفت وقتی جبهه نیاز داشته باشد درس مفهومی ندارد و گفت فرمانده مان قول داده که روحانیون را به عملیات ببرد.

من در آنجا به خود گفتم نکند این دیدار آخر باشد گذشت چشم نگشوده روز بشومی فرا رسید خبر دادند محمد رضا شهید شهده است.

 پیکرم لرزید چگونه میشود بر این باور تلخ (مرگ خورشید ) پایدار ایستاد یعنی دیگر تمام شد. به قرآن که نظاره ای افکندم بر خویش آمدم، که نه این آغاز حیات است.

 در آخر میخواهم بر جسد پاکش که در بیابانها افتاده مثل پیکر امام شهیدش حسین (علیه السلام ) غریب و تنها در صحراها، و آسمان و ستاره ها را به مظلومیت خودش و یارانش می طلبد درود و سلام بفرستم اما نمی دانم چه بگویم او در زمره کدامین است؟

 شهدا؟ صالحین؟ صدیقین؟ مظلومین؟ یا همه اینها بدرستیکه محمدرضا در زمره همه اینهاست.(( والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته))

--------------

بسم الله الرحمن الرحیم

متن وصیتنامه برادر رزمنده شهید محمدرضا حیدری

سلام علیکم و رحمه الله و برکاته

 ان شاء الله در ذیل توجهات حضرت باریتعالی و بقیة الله اعظم سالم و موفق و موید باشید. باری عرض میشود که بحمدالله در سلامتی کامل بسر می برم ودعا گوی شما هستم. خدمت پدر گرامی و مادر عزیز عالیترین درودها و سلامها را می رسانم رب ارحمهما کما ربیانی صغیرا.

سه هفته است که همراه گردان از پادگان بمنطقه بانه آمده ام در اینجا انسان با کسانی مواجه می گردد که بالاترین محبوب خود را که جانش می باشد برکف دست گرفته و آمده اند نثار معبودشان کنند. اکثر برادران که با ما هستند چندین بار است که به جبهه آمده اند و در عملیات شرکت کرده اند. بسیاری از این عزیزان هنوز از حمله های گذشته بر بدنشان ترکش خمپاره وجود دارد که من در برابر این یاران ابا عبدالله الحسین احساس حقارت می کنم.

وقتی امام می فرماید من بازوی شما رزمندگان را می بوسم من فکر می کنم که باید خاک زیر پای این عزیزان را ببوسم. اکثریت برادران جوان و نوجوان هستند. آفرین بر این مادرانی که چنین فرزندانی تربیت کردند.

عزیزان هم اکنون که کاروان حسین (علیه السلام) در جنوب ایران بحرکت در آمده و این قافله میرود که یزیدیان زمان را مغلوب خود سازد و چه افتخاری از این بالاتر که حسین (علیه السلام) مرا بعنوان یکی از یاران خود طلبیده و در کاروان غریب خود در کنار فرزندش علی اکبر و برادرش ابوالفضل جای داده است.

آیا سعادتی بالاتر از این سراغ دارید که خداوند بنده حقیرش را در صف مجاهدین بدر و حنین و کربلا قرار دهد؟ شاید برای یاران امام حسین(علیه السلام) افتخاری بالاتر از این نبود که توانسته بودند در راه فرزند رسول خدا حرکت کنند و به امر و دستور آن گردن نهند. شاید برای حبیب بن مظاهر و مسلم و بریر و سایر شهدای کربلا سعادتی عالیتر از این نبود که توانسته اند حسین را یاری کنند و اکنون من احساس می کنم که صدای ابا عبدالله بگوشم می رسد که می فرماید هل من ناصر ینصرنی و هل من معین یعیننی.

اینک که امام خمینی حسین زمان فرزند رسول خدا پرچم خونین کربلا را دوباره بردوش گرفته و در امتداد حرکت انبیاء عظام و ائمه اطهار علیهم السلام خط جهاد و شهادت را می پیماید خدا را شکر می کنم که بما توفیق را داده که بتوانیم قطره ای از این دریای طوفنده و خروشان و این شط خونین که از هابیل سرچشمه می گیرد و تا بدر و کربلا ادامه یافته و اکنون گذرش به ایران افتاده و بحد به انقلاب و قیام سرخ مهدی (عج الله فرجه) منتهی می گردد.

پدر و مادر بزرگوارم خیلی دلم برای شما تنگ شده. برادران وخواهران عزیزم خیلی مشتاق دیدن شما هستم و خیلی دوست دارم که دوباره پای درس پدرم زانو بزنم اما چکنم که حسین ابن علی مرا صدا زده. خجالت می کشم لبیک نگویم و اگر نگویم لبیک یا حسین دیگر چکنم می توانم در زیارت به امام حسین عرض کنم یالینتنی کنت معکم فافوزا فوزاً عظیما، یک پیامی هم به شما عزیزان دارم و آن اینکه بدانید سختیها و شداید دنیا کوتاه است ولی عوض نعمتها و راحتیهای آخرت جاویدان. امیرالمومنین علی (ع) فرمود صبروا یاماه قصیرا عقبتهم ایاماً طویله متقین. ایام کوتاهی را بسر کردند. پایداری و بردباری وتحمل مشکلات نموده اند ولی روزهای طولانی بعد از این سختیها براحتی پرداخته و در نعمتهای خداوند متعال غرق می شوند. بنابراین مادر گرامی مشکلات چندروزه دنیا را با آخرت نمی توان مقایسه کرد.

پیام دیگری که خداوند متعال علیم است و بر همه چیز دانا است مفاتح الغیب دست اوست. هیچ کس نمی داند در کجا ودر چه ساعتی و چگونه می میرد.

وعنده مفاتح الغیب لایعلمها الا هو و یعلم ما فی البر و البحر

وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ

هیچکس نمی داند در کدام زمین می میرد و فردا چه خواهد شد. مگر خداوند متعال حال که چنین است ما چرا آرامش و اطمینان قلب نداشته باشیم. چرا در برابر ناملایمات چون سنگی سخت و کوهی استوار نباشیم چرا به مولای خود حسین اقتدا نکنیم در حالی که تیرها و نیزه ها و شمشیرهای دشمن بر بردن مبارکش وارد شده و از شدت و کثرت تیر بدن حضرت همچون خار پشت گردیده وقتی بیتاب شده روی خاک گرم کربلا می افتد. صدا می زند الهی رضی بقضائک تسلیما لامرک لا معبود سواک یا غیاث المستغیثین. خداوندا به قضا تو راضی هستم و در برابر امر تو تسلیم هستم. معبودی جز تو نیست ای فریاد رس فریاد زنان...

(والسلام علیکم ورحمه الله و برکاته)

خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگهدار.

--------------

«خبر شهادت»

وقتی خبر شهادت را به پدرش دادند در همان لحظه سجده شکر به جا آورد و گفت: محمد رضا گل سرسبد فرزندانم بود و این گلچین الهی را سپاسگزارم. آن‌گاه عکس او را در آغوش کشید بوسید و بویید، گفت: فرزندم اگر برای یعقوب پیراهنی به رسم یادبود آوردند؛ ولی من حتی پلاکی از تو ندارم. سپس در حضور طلاب و امام جمعه کاشان، حجت الاسلام سید مهدی یثربی و آیت الله خراسانی و برادران و بستگانش فرمود: من از شهادت او متأثر نیستم؛ چرا که من بعد از شصت سال هنوز اندرخم یک کوچه ام و اما او اینک بربلندای عرش مأوا دارد.

 

سخنی از حضرت آیت الله فاضل لنکرانی -مد ظله-

مرحوم حاج شیخ علی آقا را بعد از شهادت فرزندش متبسم دیدم به ایشان عرض کردم مطالبی که راجع به فرزند شهید شما شنیده ام گویای هوش و توفیق زیاد ایشان در حوزه و نیز مسائل معنوی بود. ایشان فرمودند: آری همین طور بود؛ اما راهی را که یک عالم و عارف باید سال‌ها بپیماید، ایشان ره صد ساله را یک شبه پیمود و چه سودی از این بالاتر!!

سخنی از عالم وارسته مرحوم آیت الله بهاء الدینی رحمه الله علیه- در مراسم ختم شهید حیدری؛

به دلیل کسالت جسمی که داشتم قصد آمدن به این مراسم را از قم به کاشان نداشتم؛ اما دیشب در عالم رؤیا ی صادقانه مقاماتی بلند و متعالی از این پدر و پسر دیدم بر آن شدم که بیایم.

شهید ابوالفضل خدایار


یادی از شهید بزرگوار ابوالفضل خدایار

توسل به حضرت ابوالفضل و پیدا شدن دو شهید به نام "ابوالفضل"

گوشهای از خاطرهی گروه تفحص پیکر شهدای مفقود الاثر دفاع مقدس

نام شهید هم روی کارت شناسایی و هم روی وصیت نامه ای که شب عملیات نوشته بود، حک شده بود: «شهید ابوالفضل خدایار، گردان امام باقر(ع)، گروهان حبیب. از کاشان».

نوروز آن سال با شب ولادت آقا امام رضا (ع) مصادف شده بود. در سنگر بچه های لشکر 31 عاشورا جشن گرفته بودند. آخر مراسم نوبت من شد که بخوابم. نمی دانم چرا دلم دامن گیر آقا قمر بنی هاشم (ع) شد. عرض کردم : «ارباب، شما مزه ی شرمندگی رو چشیدید. نگذارید ما شرمنده ی خانواده شهدا شویم. » فردا صبح از بچه ها پرسیدم : «رمز امروز به نام که باشد ؟» فکر می کردم چون روز ولادت امام رضا (ع) بود همه می گویند «امام رضا (ع)». اما حاج آقا گنجی گفت «یا ابوالفضل». گفتم : «امروز ولادت امام رضا (ع) است». گفت : «دیشب به آقا ابوالفضل متوسل شدیم. امروز هم به نام ایشان می رویم، عیدی را از دست آقا بگیریم».

نخستین شهید پس از چند دقیقه کشف شد. بسیار خوشحال شدیم. نام شهید هم روی کارت شناسایی و هم روی وصیت نامه ای که شب عملیات نوشته بود، حک شده بود : «شهید ابوالفضل خدایار، گردان امام باقر(ع)، گروهان حبیب. از کاشان». بچه ها گفتند توسل دی شب، رمز حرکت امروز و نام این شهید با هم یکی شده است.

نمی دانم چرا به زبانم جاری شد که اگر نام شهید بعدی هم ابوالفضل بود، اینجا گوشه ای از حرم آقاست. داشتم زمین را می کندم که دیدم حاج آقا گنجی و یکی دیگر از بچه های سرباز، داخل گودال پریدند. از بیل مکانیکی پیاده شدم. خیلی عجیب بود. یک دست شهید از مچ قطع شده بود.

 

آبی زلال هم از حفرهی خاکریز بیرون میریخت. گفتم حتما آب از قمقمه ی شهید است. اما قمقمه ی شهید که کنار پیکرش بود، خشک خشک بود. نفهمیدم آب از کجا بود که با پیدا شدن پیکر، قطع شد. وقتی پلاک شهید را دیدیم، دیگر دنبال آب نبودیم. «شهید ابوالفضل ابوالفضلی، گردان امام باقر (ع)، گروهان حبیب. از کاشان». هر کجا نام توآید به زبان ها حرم است.

 

----------

شهید ابوالفضل خدایار اعزامی از کاشان از گردان امام محمد باقر(ع)، گروهان حبیب در تاریخ 11/12/1362 در عملیات خیبر به شهادت رسید. پیکر این شهید در تاریخ 13/8/1373 تفحص گردید و در امامزاده ولی بن موسی کاظم(ع) در راوند کاشان به خاک سپرده شد.

***********************

وصیت خانوادگی شهید ابوالفضل خدایار

فقط مربوط به خانواده

بسم الله الرحمن الرحیم

پدر جان - برادران و خواهران و کلیه خانواده امیدوارم همه مرا حلال کنید پدر جان اگر در خانواده عروسی چیزی خواسته باشید شروع کنید برای برادرانم با عروسی دیگر حتما شروع کنید وقتی که 40 روز من گذشت حتما اگر عروسی دارید شروع کنید اگر عروسی داشته باشید و بخاطر من عقب بیندازید راضی نیستم امیدوارم که همه برادرانم و خواهرانم بخوبی و خوشی عروسی کنند و شما را به حال خود راحت

بگذارند و امیدوارم که از طرف من که گوش به حرف شما بدهند من آنها را بخدا قسم شان می‌دهم که گوش به حرف شما بدهند. والسلام علیکم و رحمه و برکاته

داخل سنگر در خط مقدم جبهه شب عملیات برای شما می‌نویسم و در جیب خودم می‌گذارم.

شهید ابوالفضل خدایار

شادی روح شهیدان صلوات

 

************************** 

مشخصات دو شهید تفحص شده

شهید ابوالفضل خدایار
رزمنده گردان امام محمدباقر(ع)گروهان حبیب
نام پدر: محمد
تولد: 1344- کاشان
شهادت11/12/1362- عملیات خیبر
بازگشت پیکر: 13/8/1373
محل دفن: راوند کاشان
امامزاده ولی ابن موسی الکاظم(ع)

*******************

شهید ابوالفضل ابوالفضلی

رزمنده گردان امام محمدباقر(ع)گروهان حبیب
نام پدر: محمد
تولد: 1344- کاشان
شهادت:11/12/1362- عملیات خیبر
بازگشت پیکر:17/8/1373

محل دفن: گلزار شهدای دارالسلام کاشان